سبک بال

عاشورا و سیاست جهانی امروز
  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

عاشورا و عصر حاضر

دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسین بن علی (علیه السلام) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعه‌ای که 1362 سال از وقوع آن می‌گذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب می‌کند. اما به راستی چرا پس از 13 قرن، همچنان محرم با یاد حسین بن علی (علیه السلام) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاریخ کنار نرفته است؟ چرا هر ساله در سالروز قیام حسینی، مسلمانان گرد هم می‌آیند و در عزای حسین بن علی (علیه السلام) و یارانش مغموم می‌شوند؟ و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر، به دست فراموشی سپرده نشده است؟ اینها همه سؤالهایی است كه در سر آغاز تأمل در قیام عاشورا به ذهن خطور می‌کند. ما در این مجال در جستجوی یافتن حقیقت جاودانگی قیام عاشوراییم و اینکه آیا پس از گذشت 13 قرن و پای نهادن در عصر کنونی، باز هم بشریت نیازمند عاشوراست تا یاد آن را حفظ کند و یا اینکه واقعه عاشورا، واقعه‌ای محدود به برهه‌ای خاص از دوران زندگی انسانهاست و بازنگری عاشورا و تجدید یاد و خاطره آن، صرفا امری عاطفی و غیر معقول است؟

عاشورا و عصر حاضر

 

 

در ابتدا به بررسی این موضوع می‌پردازیم که هر چند این واقعه عظیم پس از سالیان متمادی، همچنان باقی است؛ اما آیا می‌توان فرض نمود که در قرون آینده، و پس از سپری شدن مدت زمانی دیگر، به دست فراموشی سپرده شود و یا اینکه فرض فراموشی این قیام، فرضی است باطل؟

آنچه در اولین نظر و مطالعه در واقعه عاشورا به چشم می‌خورد و جلب توجه می‌نماید، انگیزه ماورای مادی این جنبش عظیم است. حسین بن علی (علیه السلام) از سر آغاز قیام خویش و حرکت از مدینه، و حتی قبل از آن، نه تنها به عدم پیروزی مادی خویش آگاه بود؛ بلکه از شهادت خود و اسارت خاندانش اطلاع داشت و بارها، از طریق اخبار غیبی توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) از شهادت خویش با خبر گشته بود؛ و این نکته‌ای بود که افراد مختلف نیز در مواقف متعدد، با او در میان می‌گذاشتند؛ اما او همچنان بر هدف خویش که انجام وظیفه خطیر الهی و احیای دین و سنت نبوی بود، اصرار می‌ورزید. آیا انگیزه جاه و مقام برای قیامی که از نقطه آغاز، سرانجام آن یعنی کشته شدن در راه حق مشخص است، قابل تصور است؟

از سوی دیگر این انگیزه و نیت خدایی قیام حسین (علیه السلام) و اصحابش در لحظه به لحظه این واقعه به چشم می‌خورد؛ از سبقت گرفتن اصحاب برای شهادت از یکدیگر گرفته تا جان باختن طفل 6 ماهه حسین (علیه السلام) در راه حق و تا آخرین لحظات حیات، امام حسین (علیه السلام) که نه تنها تمام هستی خود را در راه حق، جانانه واگذار نموده است، بلکه هنوز هم خویشتن را تسلیم حق می‌داند و زیر لب زمزمه می‌کند: “الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک“.

حال اگر این انگیزه عمیق الهی را که در آن ذره‌ای غیر خدا راه ندارد، در کنار این آیه شریفه قرآن “کل من علیها فان و یبقی وجه ربک” قرار دهیم که در آن خداوند جاودانگی هر آنچه را که به او پیوند زده شود و یا به عبارت دیگر، در تمام ابعاد، الهی شود را تضمین می‌کند، به روشنی مشخص می‌گردد که حتی فرض کم رنگ شدن حماسه حسینی هم وجود ندارد، چرا که لحظه به لحظه آن با حی لا یموت، پیوند خورده است؛ هم او که همه غیر از او فنا پذیرند.

انگیزه الهی عاشورا که در آن ذره‌ای غیر خدا راه ندارد، سبب شده است که اهداف عاشورا و قیام ابا عبدالله، اهدافی مطابق فطرت و سرشت تغییر ناپذیر انسانی گردد. و مگر ممکن است که روزگاری از ایام زندگی بشر، انگیزه ظلم ستیزی و آزادی از قید و بند ظلم از صفحه جان آدمی خارج شود و یا عشق به مبدأ خلقت در میان آدمیان فراموش گردد. پس همین پیوستگی عاشورا و فطرت انسانی، خود سبب تضمین عاشورا، نه تنها پس از 13 قرن، بلکه تا آخر زندگی بشر است.

دامنه وسیع اثرات اجتماعی و فردی این قیام الهی که نه تنها پیروان سید الشهدا را تحت تاثیر قرار داده، بلکه سبب بیداری و تأثیر پذیری احرار و آزادگان جهان نیز گردیده است؛ ریشه‌های این فرهنگ و پیام جاودانه را در دل تاریخ مستحکم نموده است و تا زمانی که این اثرات عمیق و وسیع، در گستره تاریخ باقی و پابرجاست، نام و یاد حماسه سازان کربلا نیز پایدار خواهد بود.

از آنچه تا کنون مورد بررسی اجمالی قرار گرفت، به وضوح مشخص می‌شود که فراموشی این واقعه عظیم، هرگز متصور نیست. حال باید ببینیم که آیا امروزه نیز ما نیازمند بازنگری و مرور این قیام خونین هستیم و یا در خم و پیچهای دنیای صنعتی مدرن، عاشورا پاسخگوی نیاز بشر قرن 20 نمی‌باشد؛ و اگر این نیاز هنوز پا بر جاست، تأثیر نگرش صحیح به عاشورا در عصری متفاوت با آن چیست؟

اسلام از همان آغاز تبلیغ، اصلی‌ترین برنامه خویش را رهایی آدمی از قید طاغوت و بندگی و اطاعت غیر خدا، معرفی نمود و بر آن پافشاری نمود. به همین خاطر مستکبران و مشرکان که منافع خویش را در خطر می‌دیدند، و تعارض آشکار اسلام با اهداف و مطامع خویش را دریافته بودند، هماره بر آن تاختند. اما رهبری الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امدادهای الهی مانع به ثمر نشستن کوششهای آنان می‌شد. از طرف دیگر، مسلمین نیز آنان را دشمن آشکار دین خویش می‌دانستند و در راه مبارزه با آنان، هرگز کوتاه نمی‌آمدند. اما پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، روش خویش را تغییر دادند و شروع به استحاله و تغییر تدریجی این دین الهی از درون و وارونه جلوه دادن تعالیم آن و افزودن خرافه به آن نمودند؛ تا جایی که پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، رفته رفته تمام ارکان قدرت را به دست گرفتند و آنچه در عصر نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، از انجام آن عاجز بودند، امروز در زیر پوشش ظاهری اسلام و به نام دین، انجام می‌دادند و هرچه زمان گذشت، بخشهای بیشتری از دین خدا را زیر و رو کردند؛ تا آنجا که در حدود 50 سال پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسی مانند یزید، به نام امیرالمومنین و نه خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه به عنوان خلیفة الله، زمام همه چیز اسلام و مسلمانان را بر عهده گرفت و مردم باید فرامین او را هرچه که باشد، به عنوان دین اطاعت کنند. و یا اگر بهتر بگوییم، یزید در مسند الوهیت نشسته و فرمان او برای به منجنیق بستن کعبه و آتش زدن آن اطاعت می‌شود و عاملان آن، هیچ احساس گناه ندارند. در چنین شرایطی بود که امام حسین (علیه السلام) با آگاهی تمام، پای در میدان نهاد و هدف خویش را اسلام حقیقی و پیراستن خرافه‌ها و گزافه‌های اضافه شده به آن و بازگرداندن آن به مجرای صحیح اولیه و آسیب زدایی عنوان نمود. با ذکر این مقدمه، این نکته واضح و آشکار می‌گردد که قیام حسینی تنها در یک پیکار و ستیز میان اقلیت حق و اکثریت باطل، خلاصه نمی‌شود؛ بلکه خود چشمه جوشان معرفتی و شناختی است و دارای یک پیام جاودانه الهی و انسانی و به وجود آورنده یک معیار ابدی است که در تمامی اعصار عمل نمودن به آن، سبب کوتاه شدن دست مستکبران و ظالمان از دامان اسلام و انسانیت انسان می‌گردد. و لذا بارها و بارها شنیده‌ایم که اسلام بقای خویش را مرهون مجاهدتهای سید الشهداست و این همان مفهوم حدیث نبوی است که “حسین منی و انا من حسین” امروز دشمنان هجوم همه جانبه خویش را به اسلام ادامه می‌دهند و تنها راه مبارزه با اسلام را تغییر اصول و مبانی اسلامی می‌دانند و از سوی دیگر هوا و هوس آدمی، همواره انسان را در بند خود اسیر می‌نماید. پس امروز نیز ما به ماهیت پیام و قیام سید الشهدا نیازمندیم تا اسلام اصیل و به دور از پیرایه را که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عالمیان عرضه نمود را درک نماییم و آنرا حفظ کنیم و باورهای خویش را از هر گونه جهالت و ضلالت به دور نگه داریم و درون انسانی خویش را از بند برهیم تا بدین وسیله مقدمات برپایی نظام جهانی مبتنی بر عدالت و بر پایه تعالیم جهانشمول اسلام را فراهم آوریم و راه را برای حکومت جهانی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هموار کنیم. در حقیقت، قیام حسینی در عصر حاضر و در فضای غبار آلود تبلیغاتی موجود، هر چه بیشتر مرز حق و باطل را تبیین می‌نماید و دوباره فطرت مدفون شده بشر را که در زندگی مادی غوطه‌ور است بیدار می‌کند. پس نه تنها نیاز بشر در عصر حاضر به قیام عاشورا از بین نرفته است، بلکه فزونی یافته است.

از سوی دیگر، به طور کلی امام معصوم را تجسم دین الهی می‌دانند. آنچه که او انجام می‌دهد، اگر می‌نشیند و یا قیام می‌کند، می‌گوید یا سکوت می‌نماید، می‌جنگد یا صلح می‌کند و خلاصه هر عمل و یا ترک کاری توسط او، چون آیه‌ای از قرآن و سخنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس اگر اسلام محدود به زمان و عصر نبوی نیست و برنامه‌ای جاودانه تا آخر حیات و روزگار بشری در این جهان دارد، متن اسلام که همان آیات قرآن، سیره و کلام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتار و عملکرد امام معصوم است نیز تا آخرین مرحله زندگی بشر و تا فرارسیدن قیامت، همواره قابل تأمل و نتیجه‌گیری و استخراج برنامه زندگی است. پس باید همواره نیاز زمان و احتیاجات زندگی بشر در هر عصری را شناخت و با مراجعه به متن دین، آنرا برطرف نمود و لذاست که باید در فهم گفتار و رفتار امام کوشید. چرا که بر طبق حدیث شریف ثقلین، امام همسان قرآن است. اگر هر آیه از قرآن، بطون فراوان و عمق بسیار دارد که انسان به میزان تأمل و تعمق در آن (البته از راه صحیح آن) از آن بهره می‌گیرد، عملکرد امام نیز همسان قرآن، به گونه ایست که آدمی قادر است با تأمل و دقت بیشتر، معانی تازه‌ای را از آن دریابد. واقعه عاشورا هم از این مورد مستثنی نیست و فرهنگ عاشورا، امروز هم پایه و اساس فرهنگ تشیع است؛ و امروز نیز بازنگری در آن می‌تواند پیام آور معرفتهای تازه باشد.

آری، اگر کربلا در زنجیره پیوسته و متصل اسلام نبود، این زنجیر از هم می‌گسست و متمسک به آن به عمق چاه ضلالت و جهالت و خرافه پرستی، همان جایی که به برکت ظهور اسلام از آن رها شده بود، می‌افتاد. امروز هم به برکت کربلاست که غبار جهل و گمراهی از اسلام زدوده می‌شود؛ و گر نه، پس از گذشت این همه سال، بارها و بارها اسلام تحت القائات دشمنان از مسیر خود خارج شده بود.

همانگونه که در بخشهای قبل هم اشاره شد، در بررسی قیام عاشورا، تاثیرات عمیق این قیام تنها در مسلمانان و شیعیان خلاصه نمی‌شود؛ بلکه آزادگان زیادی در برابر عظمت قیام حسینی، سر تعظیم فرود می‌آورند و خود را شاگرد این مکتب نام می‌برند. ما در قسمت بعدی بخشی از تأثیرات اجتماعی و فردی این حماسه را بررسی می‌نماییم. (اما ذکر تمامی این موارد، خارج از محدوده و مجال این بررسی است.)

1- تأثیرات اجتماعی: قیام حسین بن علی (علیه السلام) و اصحابش منشأ برکات فراوان اجتماعی چه در عصر خود و چه در دورانهای بعد شد. که از جمله این تأثیرات، به موارد زیر می‌توان اشاره نمود:

الف) رفع جهالت و ضلالت مردم: همان طور که در عبارات مختلف و در زیارات گوناگون آن حضرت آمده است (از جمله در زیارت اربعین)، شاخص‌ترین پیام اجتماعی و پیامد قیام سید الشهدا، نجات مردم از جهالت و گمراهی است. آن حضرت با قیام آگاهانه خود مرز میان حق و باطل را که به وسیله مستکبران رفته رفته کم رنگ شده و از بین می‌رفت، هر چه بیشتر تبیین نمود و ملاک حق و حقیقت را آشکار کرد. جهل ستیزی عاشورا نه تنها باعث بیداری مسلمین شد، بلکه افراد اهل کتاب بسیاری را نیز روشنی بخشید. تا جایی که برخی نمایندگان دول غیر اسلامی در دربار یزید و همچنین برخی از راهبان معتکف در دیرها را از خواب غفلت بیدار نمود و به سوی حقیقت رهنمون شد. و البته که اشعه های درخشان این موج بیداری، همچنان هم ادامه دارد و آزادگان جهان را رهبری می‌کند. در عصر حاضر نیز این خط سرخ شهادت حسین بن علی (علیه السلام) و اصحابش، خود به تنهایی گواهی بر صدق مدعای اسلام و تأییدی بر حقانیت آن است. آری، عاشورا، معیار اول خود را عقلانیت و جهل‌زدایی معرفی می‌کند و بارزترین هدف خود را آگاهی مردم بر می‌شمرد. اگر این قیام، بر حق نبود و تنها با تحریک احساسات مردم، خود را پابرجا نگه داشته بود، و از عواطف آنان سوء استفاده می‌نمود، هرگز نمی‌توانست مردم را به عقلگرایی فراخواند و موجب آگاهی عمومی شود.

ب) خیزش عمومی: پس از وقوع عاشورا و به دنبال آگاهی عمومی و در امتداد راه عاشورا، قیامهای متعددی بر ضد ظلم، چه در همان روزگار و چه در دورانهای بعد، به وقوع پیوست که از مهمترین آنها در آن روزگار، قیام مردم مدینه است. قیامی که برپاکنندگان آن به پیروزی نمی‌اندیشیدند و تنها به خاطر وظیفه بپاخواسته بودند. در دورانهای بعد نیز قیامهای متعدد اسلامی و غیر اسلامی، با پشتوانه کربلا به وقوع پیوست که آموزه های کربلا را مبنای خویش قرار داده بودند. در طول تاریخ، قیامهای متعدد مادی و یا دینی موجب خیزش مردم در برابر ظلم و ستم گردیده است. اما اثرات تعداد زیادی از آنها یا تنها محدود به عصر خویش بوده است و یا فقط از عواطف و احساسات مردم، استفاده نموده‌اند که پس از مدتی فرونشسته است، اما عاشورا بر پایه اصول انسانی و انگیزه الهی همگان را به قیام فرا می‌خواند.

ج) حرکت و اقدام تنها برای خدا: مهمترین تأثیر قیام کربلا چه در بعد اجتماعی و چه در بعد فردی، عمل نمودن تنها و تنها به خاطر خداست و تنها او را دیدن و از غیر او چشم پوشیدن. حسین بن علی (علیه السلام) در راه خدا همه هستی خویش را فدا نمود و حتی راه پیروزی را نیز شرط قیام خود نمی‌دانست. تا جایی که در شب عاشورا به تمام یاران و خاندان خود فرمود: “اینها تنها با من ستیزه دارند، شما تاریکی شب پیش گیرید و بروید و بدانید هر که از شما فردا در این وادی باشد، کشته خواهد شد.” و هم او بود که در کوران سخت‌ترین حوادث فرمود: “بر من آسان است، چرا که در مقابل دیدگان معبود است.“

2- تاثیرات فردی: از دیگر تأثیرات عاشورا، تأثیرات فردی آن است. قیام حسینی، از اصلاح شرایط اجتماعی، اصلاح فرد فرد اجتماع را دنبال می‌کند، بلکه با به جای گذاردن تأثیرات عمیق فردی راه را برای اصلاح اجتماع فراهم می‌آورد؛ که از مهمترین این تاثیرات می‌توان به موارد زیر، اشاره نمود:

الف) ترک نمودن گناه و عمل نمودن به اوامر الهی: هر مسلمان، هر شیعه و هر آزاده، هنگامی که در کنار خوان پر برکت عاشورا می‌نشیند، و به اندازه ظرفیت خویش از آن بهره می‌گیرد، به میزان ظرفیت و تعمق او، تا مدتی این اثر در وجود او شعله‌ور است و او را نه تنها از ارتکاب معاصی و تخلف از امر الهی باز می‌دارد، بلکه تلخی گناه را احساس می‌کند و شیرینی اطاعت را در وجود خویش درمی‌یابد. صدق این مدعا، هنگامی به اثبات می‌رسد که طالب حقیقت، لختی، خویشتن را به این وادی بسپارد.

ب) آزادگی و حریت: پس از گذشت سالیان متمادی، هنوز نغمه حسین (علیه السلام) که بانگ بر می‌آورد: “اگر دین ندارید، در دنیای خود آزاده باشید“، جهان و جهانیان را به سوی خویش دعوت می‌کند. هنوز هم پیام حسین (علیه السلام) ادامه دارد و امروز نیز هرگونه ذلت و خواری اطاعت از ظالم را از دامان خود و پیروانش دور می‌نماید. آزادی از بند بندگی غیر حق و سر بر آستان حق ساییدن، یکی از پیامهای قیام حسینی است که امروز نیز محک و معیار شناخت اسلام اصیل و حفظ انسانیت انسان، در عصر حاضر می‌باشد و چنین است که دلدادگان حسین (علیه السلام) از هر کیش و مذهب و آیین، با اقتدای به او، خویشتن را از ذلت بندگی غیر خدا می‌رهانند.

ج) صبر و استقامت: شیعیان و به طور کلی بازنگران واقعه عاشورا، چنان تأثیری از صبر و استقامت حسین ابن علی (علیه السلام) پذیرفته‌اند که در سخت‌ترین حوادث و ناگواریهای زندگی که عرصه بر آنان تنگ می‌شود و بردباریشان به انتها می‌رسد، از امام و رهبر خویش یاد می‌کنند و بدین وسیله، خود را تسکین داده و تحمل سختیها را بر خویش آسان می‌نمایند. هم او که سه شبانه روز در صحرایی سوزان، در محاصره آب قرار گرفت و به سخت‌ترین صورت، در معرض تشنگی بود. هم او که در برابر چشمانش، طفل 6 ماهه‌اش را کشتند و فرزند جوان او را که مجمع خصائص انسانی و شبیه‌ترین مردم چه از لحاظ ظاهر و چه از نظر خصوصیات اخلاقی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود نه تنها کشتند، بلکه بدنش را نیز پاره پاره کردند؛ اما حسین (علیه السلام) در تمامی این وقایع فجیع، زبان به ناسپاسی نگشود و تنها ذکر حق، التیام زخمهای قلب شریفش بود.

پس همانگونه که ذکر شد، نیاز بشر به آموزه‌های عاشورایی پس از گذشت قرنها و پای نهادن به عصر تکنولوژی، نه تنها از بین نرفته است، بلکه روز به روز فزون‌تر می‌گردد؛ چرا که بشر به موازات پیشرفتهای مادی خویش، باید از نظر اصول انسانی و معنوی توسعه یابد که این توسعه معنوی انسانی، او را در ادامه راه کمک می‌نماید و آدمی را به هدف اصلی زندگی، که همان گام نهادن در مسیر کمال و رسیدن به قرب الهی است، رهنمون می‌شود. عاشورا نیز با ابعاد فرا زمانی خود، امروزه عهده‌دار چنین مسئولیت خطیری است. اگر آدمی در 1300 سال پیش هنوز بسیاری از کارهای حسین بن علی (علیه السلام) را درک نمی‌نمود، اما امروزه با احساس نیاز خود و با غور و تأمل خود در این مقطع حساس تاریخ، می‌تواند بر جراحت روزمرگی و غفلت از مبدأ و منتهای خود، مرهم نهد و ارزش قیام حسینی را با تعقل و تأمل خود و در حد توان درک نماید.

اما بزرگداشت قیام عاشورا توسط شیعیان و اقدام به بر پایى مجالس سوگواری و گریه نمودن در مصائب اهل بیت را از زاویه ای دیگر نیز می‌توان نگریست که به اختصار به آن اشاره می‌نماییم:

همان طور که همه می‌دانند، روح، اساس و بنیان وجود آدمی است و جسم انسان کاملا در تحت سیطره روح است. ماهیت روح نیز با ماهیت جسم که مادی است تفاوت دارد و روح موجودی غیر مادی و مجرد است. به همین دلیل است که پیوند روحانی به مراتب عمیق‌تر و دارای ژرفای بیشتری نسبت به پیوند مادی و روابط جسمانی است. حال این پیوند چگونه حاصل می‌گردد؟ پیوند روحانی هنگامی میان دو شخص برقرار می‌گردد که هر دو دارای ارزشهای یکسان الهی و انسانی باشند. رابطه و پیوند میان شیعه و ائمه طاهرینش، یک پیوند روحانی و یک رابطه معنوی است و شیعه، حیات انسانی و معنوی خویش را مدیون آن ذوات مقدسه می‌داند. همان گونه که ذکر شد، ماهیت این وابستگی و پیوند، بسیار عمیق‌تر از پیوند مادی است، لذا هیچ جای تعجب ندارد که شیعیان در رثای محبوبان الهی خویش، مغموم و عزادار گردند چرا که رابطه روحانی آنان، همچنان نیز بر قرار است و به مصداق: “ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون“، شیعیان با ائمه خویش حتی در زمان حال، رابطه‌ای عمیق دارند (و البته که رابطه معنوی و روحانی، امری فرای زمان و مکان است).

و نیز به همین دلیل است که شیعیان در ماتم اولیای خود اشک می‌ریزند. اما برای گریستن، فلسفه‌ای دیگر نیز وجود دارد؛ و آن اینکه گریستن وسیله‌ایست برای تقویت محبت و محبت و دلدادگی، موجبات تبعیت از محبوب را فراهم می‌سازد و پیروی، همرنگی و سنخیت می‌آورد که این سنخیت، خود نیز موجب تقویت محبت می‌گردد. پس گریه از محبت منشأ می‌گیرد و خود نیز موجب تقویت محبت می‌شود و چنین است که انسان با دلدادگی به اولیای حق، گام در مسیر قرب الهی می‌گذارد و لحظه به لحظه، به سوی کمال سیر می‌کند. آری، درست است که گریستن تنها وسیله تقویت محبت نیست، اما در گریستن، نکته‌ای لطیف، نهفته است. ابراز و تقویت محبت وقتی کامل است و ادعای مدعی هنگامی صادق، که محب به غیر از حب محبوب، چیز دیگری به دل راه ندهد و هر آن چیز غیر از آن را از دل برون کند. گریستن این رسالت را به خوبی انجام می‌دهد و زنگار دل و باطن آدمی را می‌زداید و درون را صیقل می‌دهد و این خالص ساختن، جان آدمی را آماده تأثیرپذیری از والاترین انسانها می‌نماید.

پس امروز نیز بشریت، باید عاشورا و قیام حسینی را زیر ذره بین عقل و منطق قرار دهد و نیازهای فراوان فکری، عقیدتی و انسانی خود را در پرتو آن جستجو نماید تا در سایه این کنکاش، هر چه بیشتر در راه بهبود حیات معنوی و مادی خویش قدم گذارد و درون و برون خویش را از قید و بندهای خرافی، پالایش نماید.

عقل و عشق دز قيام عاشورا

06 دی 1392 توسط منتظر

هر موجود زنده ای خواب دارد که این خواب یک عالم حیاتی است اما عالم خواب چیست؟آیا عالم خواب همان عالم بیداری است یا اینکه دو تا عالم است؟اگر دو تا عالم است یعنی چه و اختلاف عوالم به چیست؟دو عالم به معنای وجود یک عالم و عالم دیگر نیست بعضی فکر می کنند کره زمین یک عالم است و مریخ عالم دیگری است در حال که این درست نیست کره زمین و کره مریخ هر دو در عالم هستند کرات دیگر و کهکشان هم در عالم است و عالم یک عالم است به تعبیر بزرگان ماسوالله خداست.آنچه غیر از خداست عالم است پس کل هستی عالم است و یک عالم بیشتر نداریم.پس دوتا عالم به چه معنی است که امروز فلاسفه هم از تعدد عوالم صحبت می کنند؟ ما هم عالم غم داریم و هم عالم شادی،عالم آدم شاد غیر از آدم غمناک است.عالم آدم بیدار غیر از عالم آدم خواب است.آدمی که خواب است گاهی چیزهایی که در این دنیاست می بیند اما گاهی چیزی در عالم خواب می بیند که شبیه آن در عالم نیست مثلا” در بیداری شما وقتی در تهران هستید دیگر در مکه نیستید اما در عالم خواب گاهی به گونه ای است که می بینی هم تهران هستی و هم مکه.عالم خواب عالم خاصی است که انسان دارای ادراکات خاصی است که گاهی شبیه آنچه در بیداری می بیند نیست.آنچه که شبیه اش در بیداری وجود دارد خوب می گوییم چیزی و یا تصوری در ذهنش بوده و در خواب دیده اما گاهی چیزی در عالم خواب می آید که شبیه آن در عالم نیست یا چیزی می بیند که شبیه آن بعدا” اتفاق می افتد. ممکن است وقایع آینده را ببیند بخصوص کسانی که دارای رویای صادقانه هستند.آدمها در خواب دیدن متفاوت هستند سهرودی می گوید اگر مدتها و سالها بگذرد و کسی خواب نبیند یک نشان از قساوت قلب یا نقصانی در نفس اوست.

این صورتها در خواب از کجا می آیند؟حکما می گویند یک ادراکی در انسان هست که به آن می گویند حس مشترک که به معنی امری مشترک بین انسانها نیست یعنی اینکه ما حس هایی داریم که از هم جدا هستند. با چشم رنگ قند را می بینیم (حس بینایی)و با ذائقه شیرینی قند(حس چشایی)را تشخیص می دهیم اما حس سفیدی و شیرینی با هم مخلوط نمی شوند.اما در درون انسان یک حسی هست به اسم حس مشترک که در آن ادراکات با هم حکم واحد پیدا می کنند یعنی می گوید همان قند سفید شیرین است بینایی چشم فقط سفیدی قند را دیده ولی شیرینی را نچشیده و چشایی فقط شیرینی را چشیده ولی سفیدی را نمی فهمد و حس مشترک می گوید همان که سفید است و شیرین است همان قند است حس ها را با هم واحد می کند حال این حس مشترک گاهی از بیرون وارد می شود.آنچه که می چشم،می بینیم،می شنوم و می بویم و یا لمس می کنم اینها در حس مشترک من جمع می شوند و برایش حکم یا نتیجه صادر می کنم. گاهی پیش می آید که از خارج نمی گیرم از عالم عقل یا معنی(روح انسان به عالم معنی اتصال دارد)همانطور که به عالم حس و محسوسات اتصال دارد از طریق باطن هم به عالم عقل اتصال دارد.گاهی انسان ادراکات حسی را از بیرون می گیرد و در حس مشترک جمع کرده و برایش حکم صادر می کند.گاهی از عالم عقل تنزل می کند و به صورت می آید در حس مشترک انسان.(مثلا” یک اسب بالدار دیده می شود) سایر فلاسفه می گویند حس مشترک را از دو جهت می توان مشترک گفت:1-احکام حواس را با هم ترکیب میدهد همان پنج حس ظاهر 2-آنچه از خارج می گیرد و آنچه از باطن می آید را با هم ترکیب می کند. درعالم خواب گاهی حتی ممکن است ادراکات عقلانی صورت گیرد و بعضی مسائل در خواب برایشان روشن شود که برای بعضی حکما اتفاق افتاده و گاهی اشکال و صورتهایی می بیند.

این امکان دارد که از درون بیاید که به این می گویند تمسل.مثلا” حضرت مریم می گوید فتمسل بشرا” سویا(هم در قرآن آمده و هم در انجیل)حضرت مریم وقتی صورت یک انسان را دید ،این از بیرون آمده یا از درون؟خود قران می گوید فتمسل(یعنی از بیرون نیامده)این یک تمسل معنویت بوده که از مکمن غیب حق آمده .تمسل برای اولیاء و مثل حضرت مریم در بیداری هم ممکن است اما برای انسان عادی اتفاق نمی افتد مگر در خواب. خوابهایی که تعبیر دارند گاهی همان صورتهای غیبی است که از باطن آدم می آید،تنزل می کند و در خواب تمسل می کند خوابی هم که امام حسین دید آنچه بود که اتفاق می افتاد در آینده،همه آنچه که از ازل تا ابد در عالم اتفاق می افتد در یک ظرف غیبی در علم حق حضور دارد. حضرت امام حسین هم تمسل پیدا کرد و آن واقعه را دید و اتفاق هم افتاد. بعضی مفسرین هم معتقدند که عالم خواب عالم عندالله است.(شما را شب دریافت می کنیم،و هو الذی یتوفاکم بالیل.)مولوی معتقد است عالم خواب هم عالم حواس خود را دارد.همانگونه که در این عالم چشم و دست و حس داریم در آن عالم هم حس باطنی ما فعال است یعنی برای خواب هم حس قائل است.آیا اولیاء الهی مثل خواب امام حسین یا خواب ابن عربی که دیده پیامبر خودش فصوص الحکم را به او داده است منشأ خوابشان از کجاست؟ از نظر من همه چیز عندالله است و همه عالم محضر خداست.از نظر انسان با معرفت بیداری،خواب،ملک،ملکوت و همه چیز عندالله است انسان از یک سر به ملکوت اعلی وصل است به باطن و غیب هستی(هر انسانی استعدادش را دارد و این راه هست)و از یک سر به عالم حس و محسوسات.گاهی از بیرون می گیرد و گاهی از درون و باطن می آید حال هرچه در عالم خواب منزه تر باشد اتصال به عالم غیب آنها بیشتر است حال گاهی عین همان خواب به تعبیر می آید مثل دیدن واقعه کربلا در خواب امام حسین(ع) یا دیدن ذبح اسماعیل توسط خلیل الله در خواب،اما گاهی خوابی که دیده می شود تعبیر دارد مثل خوابی که حضرت یوسف تعبیر کرد.بر حسب درجات معنوی انسانها خواب آنها با هم فرق می کند خواب انبیاء واولیاء رویای صادقه است و اکثرا” از نوع اول است که نیاز به تعبیر ندارد اما خواب انسانهای معمولی از نوع دوم است که باید تعبیر شود یعنی سمبلیک است و اشاره به چیزی دارد خواب یک عالمی است که با عالم بیداری فرق می کند.آنچه در عالم خواب اتفاق می افتد با بیداری فرق می کند و گاهی ممسک است یعنی همان چیزی که در عالم بیداری است در عالم خواب دیده می شود.
مجری: منتصب کردن حادثه کربلا به خدا شبهات زیادی را پیش آورده با توجه به اینکه اتصال اولیاء بی قیاس و بی تکلف است.آیا می توانیم بین مشیت الهی و مشیت اولیاء الهی تفکیک قائل شوییم یا اینکه یکی هستند؟
دکتر دینانی: جبر و اختیار برای همه اعم از کافر و مسلمان مطرح می شود.آیا من اراده دارم یا یک اراده مقهوری بر من تسلط دارد.برای مؤمن اراده مطلقه خداوند مطرح است.شخص مؤمن که به قدرت مطلقه خدا و ازلیت و ابدیت بودن خداوند اعتقاد دارد آیا می تواند بگوید که چیزی بدون مشیت حق امکان دارد که صورت بگیرد؟اگر جهان هستی ملک حق است و من جزء کوچکی از آن هستم حادثه ای بدون مشیت او صورت بگیرد این سخیفانه است.حتی برگی از درختی بدون مشیت او نمی افتد مشیت غیر از علم است اما مشیت بدون علم نمی شود چون شائبه جبر بوجود می آید،جبر یعنی چه؟بعضی به اختیار من است و بعضی به اختیار خدا ،این کفر است چونکه همه چیز به اراده ازلی است.جبر یعنی چیزی که برخلاف اراده من صورت می گیرد مثلا” تفنگ روی شقیقه ام قرار دهند و بگویند این حرف را بزن این جبر است اما اگر خودم سخنی را بگویم دیگر جبر نیست.پس من بالفطره و بالوجدان مجبور نیستم.جبر و اختیار در حوزه فعل آدمی است.اینکه هوا گرم است،کره زمین می چرخد،من کی به دنیا آمدم،سیاهم یا سفیدم،کوتاهم یا بلندم اصلا” در حوزه اختیار آدمی نیست.جبر و اختیار در حوزه فعل آدمی مطرح است و افعال هم افعال آگاهانه و کارهای روزانه است که انجام می دهد فعل من به اختیار من است و از روی ذات انجام می دهم اما اختیار من از کجا ناشی می شود؟ اگر از فعل بپرسند می گوییم با اختیار انجام دادم اما خود اختیار یک صفت است.من چرا اختیار می کنم که حرف بزنم؟من حرف می زنم چون اختیار کرده ام.اگر بپرسند چرا اختیار می کنی؟باید بگویم اختیار می کنم که اختیار کنم و اگر بپرسند چرا اختیار می کنی که اختیار کنی؟می گویم اختیار می کنم که اختیار کنم اختیار را و در اینجا تسلسل لازم است .فعلی را به اختیار انجام می دهم(البته حتی آنجا که گلوله هست و زور باز هم به اختیار خود ماست چون مثلا” می گوید اگر این حرف را نگویی ترا می کشم باز انتخاب حیات و مرگ با ماست هرگز من در افعالم مجبور نیستم می توانم بگویم و زنده بمانم و می توانم نگویم و بمیرم)حال اختیار یک صفت است و حادث است یا از روی اختیار دیگری پیدا می شود؟ فعل من اختیاری است اما اختیار من اختیاری نیست افعال من همه اختیاری هستند اما خود اختیار من به جای دیگری وصل است و برای مؤمن سلسله علل به حق تبارک و تعالی منتهی می شود. برای شخص مومن به این قرار است که افعال من به اختیار من است پس در مقابلشان مسئول هستم اما خود اختیار من به اختیار نیست چون مستلزم تسلسل است.اگر بگوییم این اختیار با اختیار دیگری است و آن هم با اختیاری دیگرو….در نهایت تسلسل ایجاد می شود پس فعل من به اختیار من است اما اختیار من به اختیار من نیست. معتزله به اختیار معتقد بوده اند و اشعری به جبر معتقد بوده اند و می گفتند همه کار را خدا انجام می دهد و اشکال این آنجاست که من اگر گناهی کردم از خدا سرزده است،یک عالم معتزله به جمع اشعری وارد شد و گفت سبحان من کنزه علی الفحشا پاک است خدایی که هرگز عمل زشتی انجام نمی دهد و اشعری جوابش دادند سبحان من لا یجری فی ملکه الا ما یشاء پاک است خدایی که در ملک او جز آنچه بخواهد صورت نمی گیرد.هردو درست گفته اند ولی این مسئله به مراتب معرفت انسان بستگی دارد(وما رمیت اذا رمیت) تیر نمی زنی اما در واقع تو تیر می زنی.اینکه امام حسین منتصب کرد مرگ خودش و فرزندانش را به خدا در اینجا مشخص است ولی او به اختیار خود انتخاب کرد که برود و حتی می توانست که نرود.

 

 نظر دهید »

ابعاد سیاسی قیام عاشورا

20 آذر 1392 توسط منتظر

يكي از محورهاي قابل توجه در موضوع عاشورا كه تاكنون نيز كمتر به آن پرداخته شده، بررسي تأثير و نقشي است كه اين حركت بزرگ در فقه سياسي ما داشته است. يك نگاه به جنبه فقهي عاشورا، همان است كه به صورت گسترده در ابوابي چند از عبادات و بر اساس متون روايي، مورد توجه فقهاي عظام قرار گرفته و آن همه آداب و سنن و احكام در فصول مختلف نماز و زيارات و روزه و طهارت و مانند آنرا ويژه خود ساخته است و همه فقها نيز طبعاً به آن پرداخته و در ابواب مختلف فتوا داده اند. يك نگاه به بعد فقهي نيز در عرض تحليلها و ارزيابيهاي تاريخي، اجتماعي و كلامي واقع شده و مي شود و اصل حركت امام(ع) را در چارچوب موازين فقهي بررسي مي كند تا نشان دهد قيام امام(ع)از نقطه نظر فقهي، چه صورتي دارد و در كدام جايگاه قرار مي گيرد و در واقع حركت امام(ع)را بر اساس موازين موجود فقهي چگونه بايد تفسير و تحليل كرد؟ چنان كه مي توان همين پرسش را از نقطه نظر تاريخي و اجتماعي داشت و يا آنرا از نظر كلامي و در محدوده بحث علم امامت مطرح ساخت. اما از منظر فقهي مي توان نگاه سومي نيز برخاسته از نگاه دوم، به حركت امام(ع) داشت و آن نقشي است كه در فقه موجود و در كلمات فقهاي عظام داشته است و چگونگي طرح و تحليل آن به عنوان مستندی فقهي و در واقع به مثابه مصداقي از سنت عملي معصوم(ع). اين همان بعدي از عاشورا است كه علي رغم اهميتي كه دارد كمتر به آن پرداخته شده است.



*یکی از شبهاتی که در مورد امام حسین(ع) مطرح است این است که چرا حضرت همانند امام حسن(ع) صلح نکردند و با وجود یاران اندک در برابر دشمن ایستادند و به شهادت رسیدند؟


قبل از پاسخ به این سؤال باید مقدمه ای را عرض کنم؛ اصولا وقتی انبیاء(ع)، اولیاء و فرستادگان الهی از جانب خدا مأمور می شوند که بشر را به سوی خدا هدایت کنند، مد نظرشان است که حاکمیت خداوند را در زمین پیاده کنند و غایات و اهداف خلقت بشری، تشریع و سعادت انسان را در زمین محقق کنند. برخی اوقات زمینه انجام چنین فعالیتی فراهم است و به سادگی این کار انجام می شود یا حداقل با مقدماتی این کار انجام می شود و لذا حاکمیت صالحان شکل می گیرد. پیامبر اسلام(ص) با مشقات زیاد حاکمیت صالحان را تشکیل دادند و فلسفه شان از حکومت و حاکمیت در مرحله غایی ایجاد تمدن اسلامی مبتنی بر نیازهای فطری انسانها و در عین حال مبتنی بر آموزه های وحیانی است که به خداوند عالم مستند است. برای اینکه دین در جامعه محقق شود نیاز به هادیانی دارد که در عین حال والی باشند و تدبیر کنند و زمام جامعه را به دست بگیرند و مدیریت و سیاست و تربیت کنند.

برخی از مواقع با اینکه مقتضی این کار موجود است اما عملا با موانع اساسی مواجه می شود و به گونه ای است که حاکمیت حداکثری امام را در جامعه غیرممکن می کند مثلا ۲۵ سالی که حضرت امیر(ع) مجبور بودند خانه نشینی کنند یا زمانی که امام حسن(ع) مجبورند صلح کنند. اصل فرضیه که اینها حاکمانی منصوب از جانب خداوند برای هدایت حداکثری افراد و جامعه هستند مفروض است اما آیا می توان به زور و اجبار مردم را به سمتی برد؟ قطعا خیر! باید مردم را هدایت کرد تا مردم براساس باور به حاکمی تمکین کنند تا حاکم بتواند امور خود را به پیش ببرد. در زمان حضرت امیر(ع) هم این گونه بود و حضرت به خاطر شرایط اجتماعی، سیاسی و … بعد از رحلت پیامبر(ص) نمی توانستند متصدی امور شوند. بعد از اینکه فضا میسر شد حضرت حاکمیت را گرفتند و توسعه حداکثری احکام دین در جامعه را محقق کردند. البته مردم و و دشمنان بعدا این وضعیت را بر نتابیدند و عملا حضرت به غایت ممکن خود نرسید. فضای دوران امام حسن(ع) را می توان بر همین اساس تعبیر کرد. اما فضای دوران امام حسین(ع) متفاوت است.

*این تفاوتها به چه چیزی بر می گردد یعنی وظیفه حضرت متفاوت بوده یا شرایط زمانی و مکانی متفاوت بوده است؟!

امام حسین(ع) که امام و از جانب خداوند منصوب است طبیعتا از جانب مأمور است که در شئون زندگی دخالت کند یعنی هم امور معاد و هم امور معاش مردم را مورد عنایت قرار دهد. با عنایت به اینکه تدبیر شئون حداکثری مردم جز با حاکمیت سیاسی محقق نمی شود و اگر امام، امام باشد و حاکمیت سیاسی نداشته باشد عملا حاکمان مستقر نخواهند گذاشت تا این فضا به دست حاکمان صالح بینجامد و لذا همواره میان شایستگان عالم (ائمه(ع)) و در مقابل آن حاکمان جائر درگیری وجود داشته است.

امام حسین(ع) از یک طرف وظیفه ای داشت و آن تحقق حاکمیت حداکثری دین در جامعه براساس تشکیل نظام سیاسی، اجتماعی و اخلاقی و تربیتی بود. از سوی دیگر با مسأله ای مواجه می شوند که حضور حاکم جائری بنام یزید است که عملا دین را از مجرای خود منحرف کرد و فضای اسلام را به جایی برد که دیگر قابلیت برگشت نداشته باشد. امام حسین(ع) از یک طرف موظف است که علیه حاکم جائری که می خواهد دین را از بین ببرد قیام کند. همه علما و پیامبران موظف به چنین فریضه ای هستند که بر علیه ظلم و جور فراگیر مقابله کنند و با کسی حاکمیت دین را زیر سؤال می برد مبارزه کنند. برای امام حسین(ع) در زمانی این فضا میسر شد و مردم دور آن حضرت جمع شدند و قول دادند که برای تحقق حاکمیت دین الهی با امام بیعت کنند. چون بستر مساعد است، براساس این پیش فرض امام حسین(ع) موظف شد حاکمیت الهی را اجرا کند و بر همین اساس متناسب با نامه هایی که مردم کوفه دادند و اعلام آمادگی ای که کردند و فضای از بین بردن حاکم جائر میسر است.

امام موظف و مکلف بودند که این امر را انجام دهند و بنابراین خواستند به کوفه بروند و این فضا را به دست بگیرند. از طرف دیگر بعد از مدتی این فضا، امام می بینند که مردم کوفه شانه تهی کردند و از قول و قرار خودشان برتابیدند اما از طرف دیگر امام همچنان موظف است که فضای نور را در ظلمت نشان دهد. در فضایی که ظلمت فراگیر است اگر نوری نباشد دیگر هیچ گم گشته ای راه را پیدا نخواهد کرد نه برای زمان خود و نه برای زمانهای دیگری. از بین بردن شخصی بنام یزید به عنوان حاکم جائر گرچه وظیفه ای است برای امام و دیگران اما فراتر از این وظیفه، وظیفه ای است که هدایت اسلام و مردم به سوی اسلام حداکثری در طول قرون متمادی باید تضمین شود. از باب مقدمه واجب؛ اگر هدایت دین حداکثری در جامعه جز به واسطه این قیام میسر نمی شود، این قیام واجب می شود، چون تحقق حاکمیت دین در جامعه واجب است و مقدمه واجب هم عقلا و هم شرعا واجب است.

*ما می گوئیم بیداری اسلامی تحت تأثیر انقلاب اسلامی است و چون انقلاب اسلامی تحت تأثیر قیام امام حسین(ع) است. پس در واقع می توان گفت بیداری اسلامی تحت تأثیر قیام امام حسین(ع) است. این نظر من درست است؟

بله! امروزه خیلی از اهل سنت با وجود اینکه تکمین در برابر حاکمان را جایز می دانند اما همواره دارند با ظلم مقابله می کنند یعنی الگوی کامل از امام حسین(ع) گرفتند و ظلم را بر نمی تابند و مبارزه با ظلم را بر خودشان فرض می دانند و امر به معروف و نهی از منکر در عرصه حکومت را برای خودشان لازم می دانند و حاکمان را نقد می کنند. حاکمان ظالم را از تحت پائین می کشند و اگر هر گونه رفتاری از سوی امام حسین(ع) صورت می گرفت شاید این نتیجه ای را که فراگیر و ذوجوانب میسر نمی شد و عملا این گونه است که پیروزی امام حسین (ع) تضمین می شود. پیروزی منطق و مکتب امام حسین(ع) و عملا ما الگوهای جهان معاصر را در همین راستا می توانیم ارزیابی کنیم.

*بازتابهای قیام عاشورا در فقه سیاسی شیعه چقدر بوده است؟

معمولا سرفصل اساسی بنام «حاکم جائر» در فقه وجود دارد که حاکم جائر را به حاکم جائر کافر، حاکم جائر مسلمان و حاکم جائر مسلمان را به حاکم جائر موافق و مخالف یعنی شیعه یا اهل سنت تقسیم می کنند. در تقابل با این حاکمان افراد چه وظیفه ای در قبال حاکمان دارد منطق فراگیری وجود دارد؛ از یک طرف در منطق فقه وجود دارد که انسان به هیچ وجه نباید ذیل این حاکمیت قرار بگیرد ولو به اندازه نخ کردن سوزنی، طبیعتا کسی که زیر حاکم جائر قرار گیرد و مثلا در آن دستگاه کار کند اگر به سفر برود نمازش نماز تمام است چون اصلا سفر، سفر حرامی است. این منطق پذیرفته شده است و لذا به هیچ وجه نباید حاکمان جائر را مشروع شمرد و نمی توان با آنها همکاری کرد، مگر به واسطه مصلحتی اهمی. پس بنا بر منطق اولیه اسلام امام حسین(ع) به هیچ وجه با یزید همکاری نمی کند و اصالت عدم مشروعیت یزید را باور دارد و اعلام می کند و با او بیعت نمی کند. مردم را از بیعت با او منع می کند و در سوی مقابل همچنان که امام رضا(ع) در دربار حاکم جائر می رود ولو به زور یا مثلا امام کاظم(ع) فردی مانند علی بن یقطین را در زمان هارون به وزارت آنها منصوب می کند تا در نهایت بتوان از ظلمی جلوگیری کند یا حق مظلومی را بگیرد. به هر حال توصیه های این چنین داریم.

امام حسین(ع) براساس منطق اولیه که مبارزه با حاکم جائر با یزید جنگ می کند و در منطق دوم با معاویه براساس حفظ اسلام و بقایای اساس اسلام طبیعتا به آن عهدنامه صلح امام حسن(ع) پایدار می ماند.

در بحث امر به معروف و نهی از منکر از مواردی است که معمولا وقتی در فقه طرح می شود و موارد اعلای آن را در نظر می گیرند امر به معروف جدا از موارد لسانی، اینکه به زور و غلبه نیاز باشد امام حسین(ع) را مثال می زنند که امر به معروف عملی و یدی است و زبانی نیست. بلکه امر به معروف زبانی را هم به امام حسین(ع) مثال می زنند اینکه انسان باید قدرت پیدا کند تا امر به معروف کند که اگر قدرت حاصل شد امر به معروف کند. آیا قدرت، شرط تکلیف است یا نیست؟ از مسائلی است که در فقه مطرح شده و از واقعیت عاشورا برای پاسخ به آن استفاده می کنند این است که گونه سیاسی و گونه تعامل با حاکمان در فقه سیاسی و مبارزه با آنها یا شرایط همکاری با حاکم جائر در موارد خاص در مباحث فقه سیاسی تدوین شده است.

تعبیری که امام حسین(ع) برای شخص یزید به کار می برند این است که «من از جدم شنیدم که خلافت بر ابوسفیان و آل او حرام است» و لذا اگر صحبت از دموکراسی صرف باشد به این معنا که مردم دور کسی را گرفتند و او را قبول کردند پس مشروع است در منطق امام حسین(ع) منتفی است و حتی امام حسین(ع) ولو همه مردم با یزید باشند ولی عملا یزید نامشروع است چون ریشه مشروعیت و حاکمیت در انتصاب الهی و منسوب بودن به خداوند است. طبیعتا یزید چنین چیزی را ندارد و نمی تواند حکومت کند. از سوی دیگر کسانی مانند یزید و معاویه کسانی هستند که انقلاب پیامبر(ص) را زیر سؤال بردند، یعنی پیامبری که انقلاب کرد تا ارزشهای جاهلی از بین برود اینها آمدند بعد از مدتی ارزشهای جاهلی را علم کردند و در واقع بر علیه انقلاب پیامبر(ص) قیام کردند و در مخالفت با او حرکت کردند. طبیعی است اگر انقلابی صورت بگیرد مخالفان انقلاب حق تصدی بر حاکمیت نخواهند داشت. همچنان که در زمان حاضر و در انقلاب اسلامی این گونه است. کسانی که بر علیه انقلاب فراگیر فکر می کنند طبیعتا حق حاکمیت ندارند و باید با آنها مبارزه کرد.

 نظر دهید »

نگاه سیاسی به عاشورا

15 آذر 1392 توسط منتظر

رمز و راز جاودانگی حادثه عظیم و حماسی عاشورا در گستره تاریخ بشریت، الهی بودن دین رویداد مهم تاریخی است.در طول تاریخ شیعه و پس از غیبت کبری، بسیاری از عالمان دینی و متعهد، با قیام و مبارزه، احیای دین اسلام را وجهه همت خویش قرار دادند که موفق ترین و شگفت انگیزترین آن ها، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) است. امام با شناخت دقیق از سیاست های استکبار جهانی در تحمیل و حمیت رژیم پهلوی در اایران و مشابهت های فراوان رژیم با حاکمان اموی، با الهام از فرهنگ احیاگر عاشورا و بهره گیری از دو عنصر تحرک آفرین دینی، یعنی: «امر به معروف و نهی از منکر» و «تکلیف الهی» که شالوده و اساس شکل گیری حماسه عاشورا حسینی را پیه ریزی کردند؛ رژیم دو هزار و پانصد وساله شاهنشاهی را فرو ریخت و مکتب انسان ساز اسلام را حیات مجدّد بخشید و غبار تحریف و بدعت را از چهره دین زدود. از مهم ترین دلیل موفقیت امام در پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی، احیای نگرش سیاسی ایشان به آموزه های دینی و آمیختگی دین با سیاست بود.

درباره سیاست و تعریف آن، دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است؛ برخی از متفکران مغرب زمین سیاست را معادل با «علم قدرت»، «علم به زیر سلطه درآوردن»، یا «علم به اطاعت وا داشتن» می دانند. متفکران و اندیشمندان اسلامی هم تعریف های مختلفی در مفهوم سیاست بیان نموده اند:


فارابی، رابطه فرماندهی و فرمان بری و خدمات حکومت را سیاست می داند. غزالی،سیاست را به معنی اصلاح جامعه و مردم، بری نجات دنیا و آخرت آنان بیان می کند. امام خمینی(ره) در تعریف سیاست می فرماید:


امام خمینی

«سیاست ین است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت است و صلاح افراد است.» و در ادامه مطلب، مجریان صالح و شایسته این «سیاست» را معرفی می نماید:


«این مختص به انبیاست، دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آن ها به علم بایدار اسلام.»


مطلب دیگر پیوند دین و سیاست است که یکی از مباحث مهم در حوزه اندیشه سیاسی-اجتماعی امروز به شمار می رود. برخی با انکار هرگونه پیوند میان ین دو مقوله، تداخل یکی از آن ها را در امور دیگری موجب ناکارآمدی طرف مقابل می دانند و به جدایی کامل و پرهیز از تداخل آن ها برای حفظ حرمت هر یک توصیه می نمایند. اندیشه سکولار مروّج چنین نظریه ای می باشد. نقطه مقابل این تفکر؛ نظریه رابطه میان دین و سیاست است، اما در نوع رابطه و قلمرو تداخل دین و سیاست در میان برخی از اندیشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد.

در اندیشه سیاسی امام آمیختگی دین و سیاست مطرح است، نه رابطه میان این دو. ایشان ضمن نقد نظریه تفکیک، معتقد بودند که دین و سیاست از یکدیگر منفک و مجزا نیستند تا با استدلال یا بررسی نوع رابطه به چگونگی پیوند یا تعامل بین این دو بپردازند. ایشان در این باره می فرماید: «دیانت اسلام یک دیانت عادی تنها نیست و فقط وظیفه عبد و خدای تبارک و تعالی، وظیفه روحانی تنها نیست؛ و همین طور یک مذهب و دیانت، سیاسی تنها نیست؛ عبادی است و سیاسی، سیاستش در عبادت مدغم است و عبادتش در سیاست مُدغَم؛ یعنی همان جنبه عبادی یک جنبه سیاسی دارد.»

در اندیشه امام«دین» خاستگاه و منشأ نظام سیاسی اسلام است و کلیه برنامه ها و مباحث سیاسی اسلام بر مبنی قوانین و احکام دینی پایه ریزی شده است و دلیل توسعه یافتن و فراگیر شدن حکومت اسلامی در نیمه اول قرن ظهور اسلام را آمیختگی دین و سیاست می داند و می فرماید:«رسول الله(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است».

با توجه به آن چه که بیان گردید روشن شد که در اندیشه سیاسی امام، آموزه های دین داری صبغه سیاسی می باشند، از ین رو یکی از ابعاد احیاگری امام(ره) احیای روح سیاسی نهضت عاشورای حسینی با توجه به اهداف آن در میان اندیشمندان و شیعیان جهان است که اثرات بسیاری را در پیشبرد نهضت اسلامی به دنبال داشت، هر چند این مسأله در طول تاریخ تحولات جامعه مسلمانان به فراموشی سپرده شده بود.

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

سبک بال

تاثیر واقعه عاشورا از 1400 سال پیش تا کنون
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس